گل پسر عزيز ما، سانیارگل پسر عزيز ما، سانیار، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 16 روز سن داره

فرشته کوچولوی ما، سانیار

اولين غلت

سانيار جونم سلام گل پسر پيشرفته من، امروز تونستي از پشت به شكم برگردي! امروز نوزدهم مرداده و بيست و چهارم سه ماهه ميشي ولي گاهي كارايي انجام ميدي كه فكر مي كنم چهار ماهه اي! حدود يك ماه پيش بود كه براي اولين بار تونستي از شكم به پشت برگردي و كلي ذوق كرديم حالا امروز صبح وقتي دوتايي داشتيم بازي مي كرديم چرخيدي به پهلو و مثل روزاي پيش پاتو چرخوندي و منم داشتم عكستو مي گرفتم كه برگشتي به شكم و شروع كردي به پا زدن! يه لحظه حس كردم الانه كه چهار دست و پا بري! كلي رو شكم موندي و براي خودت آروغ زدي! بعد دوباره چرخيدي. ديگه خوشت اومده و صبح تا حالا چند بار اينكارو انجام دادي... باز داري گريه مي كني، برم بغلت كنم فقط اومده بودم توو...
19 مهر 1391

150 روزگي

سانيار جونم سلام ، عزيزم امروز صد و پنجاه روزه شدي، انشالا صد و پنجاه سال سلامت و شاد زنده باشي گلم، من كه روزا رو ميشمارم تا ببينم مرد بزرگ و كاملي شدي ... بالاما قوربان اینکلر................بالام نه واخت ایمکلر؟ بالاما قوربان ایلانلار ............. بالام نه واخت دیل آنلار؟ بالاما قوربان دایلاقلار ........... بالام نه واخت اویناقلار؟ بالاما قوربان سئرچه لر ........ بالام نه واخت دیرچه لر؟ بالاما قوربان كئچيلر ............. بالام نه واخت سئچيلر؟ بالاما قوربان قارقالار. .......... بالام نه واخت ديل قانار؟ بالاما قوربان بیزوولار ........... بالام نه واخت دوز اوینار؟ بالاما قوربان دای...
19 مهر 1391

روزت مبارك

روز جهاني كودك بر تو گل پسرم و همه ني ني هاي گل مبارك. اگر کودک نبود، نه پدر معنا داشت، نه هیچ مادری بهشتی می شد. اگر کودکان نبودند، شکوفه های زندگی به بهار نمی رسیدند و خانواده، بی مفهوم ترین واژه ای می شد که در لغت نامه ها می شد پیدا کنی. کودکان، نزدیک ترین راه های رسیدن به عشق را از پرنده ها بهتر بلدند. کودکان، از تمام ستاره ها و پرنده ها به آسمان نزدیک ترند. اگر روزی می آمد که جهان خواب هیچ کودکی را نمی دید، بی شک صداقت به آخر می رسید و دوستی و مهربانی، پشت اندوه های بزرگ بزرگ سالی هامان گم می شد. دنیای کودکانه، صمیمی ترین دنیایی است که هر لحظه بارها آرزو می کنیم تا کاش می شد یک بار دیگر به این دنیای کودکانه قدم بگذا...
16 مهر 1391

دومين سفر هوايي

سلام به سانيار عزيزم كه ديگه اسمتو تشخيص ميدي و تا ميگيم سانيار برميگردي... عزيز دلم من و شما ديروز يعني چهاردهم مهر ماه اومديم پيش مامي و بابايي و انشالا دو هفته اينجاييم، شما بار اولي كه سوار هواپيما شدي يك ماه و نيمه بودي و شير خوردي و آروم خوابيدي اما اين بارررر ... هر كار كردم نه شير خوردي نه پستونك گرفتي تا گوش درد گرفتي و واااي جيغايي مي زدي بنفش! همه داشتن ما رو نگاه مي كردن و نه من و نه مامان جون و فايزه خاله جون كه همراهمون بودن نتونستيم آرومت كنيم تا برت داشتم برم دستشويي اونجا نگهت داشتم و جيگرم در اومد تا آروم شدي، تمام طول پروازو مونديم توو دستشويي از دست تو ناقلا! فرود كه اومد مهماندارا دورت جمع شدن و شما هم چ...
15 مهر 1391

22 هفته

سلام به پسر قشنگ و نازم مامانی می دونم که دیر به دیر وبلاگت رو آپ می کنم اما خودت بهتر می دونی که همه وقتمو شما پر کردی. وقتی بیداری مشغول بازی باهاتم و وقتایی هم که خوابی یا مشغول شستن و اتو کردن لباسات و انجام کارای خونه هستم یا بین سایتای مختلف می گردم اطلاعات کسب می کنم در مورد نحوه رفتار با تو و تربیتت و تقویت هوشت و آموزشت. چند تا هم کتاب در این مورد گرفتم که البته هنوز فرصت نشده بخونمشون...             الان که اینا رو می نویسم هفته بیست و دوم زندگیتو می گذرونی. باورم نمی شه اینقدر زمان زود گذشته باشه سانیار ... لباسهات سری به سری برات کوچی...
12 مهر 1391

واکسن چهار ماهگی

عسل پسر ما سلام عزیز دلم بیست و چهارم شهریور ماه چهار ماهه شدی، مبارک باشه نفسم. دیروز مامی و بابایی و دایی سهراب اومدن پیشمون و باهم جشن گرفتیم، شما هم که از صبح تا شب کلی برامون حرف زدی و غلت زدی انگار می دونستی روز توئه و برای خودت آواز می خوندی! امروز صبح طبق معمول هر روز دوش گرفتی و بعد بردیمت مرکز بهداشت و واکسن زدن بهت، قبلش  قطره استامینوفن بهت دادم که دردو کمتر حس کنی ولی چون مثل خودم بد اشتهایی و از هرچی خوراکی بدت میاد، همشو پس دادی و بعد از واکسن دوباره به زور بهت خوروندمش. اونجا یه خورده گریه کردی ولی تا بغلت کردم آروم شدی و توو ماشین خوابیدی و الانم مثل یه فرشته خوابی. راستی قدت شده 6...
25 شهريور 1391
1